سلام به تنهاییم
سلام به دل تنگیم
سلام به تو ای بلور رویا
تو هیچی نگو حرفی نزن فقط گوش کن به حرفام به صدای
قلبم که با هر تپش میگه کجایی ای مرحم؟
آره با توام تویی که مرحمی هستی واسه قلب گرفته ام
نمیدونم کجایی و در چه حالی ولی اگه بخوای از حال من بدونی...نه
نپرس نمیخوام بدونی بذار فکر کنی خوبم نمیخوام حتی فکرت یه کوچولو
به خاطر من ناراحت شه.تا حالا به هیچی و هیچ کس حسودی نکردم ولی
از وقتی تورو شناختم حسودی هم سرو کله اش پیدا شده
حتی به هوایی که نفس میکشی حسادت میکنم
به آیینه ای که تو هر روز به دیدنش میری حسادت میکنم
دیگه دارم به هر چی که به تو مربوط میشه حسودیم میشه
نمیدونم اصلا یه لحظه هم به من فکر میکنی یا نه ولی تمام لحظه های من
بوی تورو میدن بوی خوش رویای با تو بودن
حالم از هرچی جدایی وانتظاره بهم میخوره
یه جورایی داره زندگی اذیتم میکنه یه جورایی دارم از دلتنگی خسته میشم
نمیدونم خدا سرش کجا مشغوله که منو نمیبینه حالمو نمیبینه
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0